بیـــ قــافـیــه هـای بـا مخــاطـبــ مـن

با دیدنت زبان دلم بند آمدست شاعر شدم که لال نمیرم فقط همین

من همون ... (تقدیم به ...)

 

من همون همیشه رازم

که نفهمیدی نگامو
هر چقدر پرسیدی از من
نشنیدی تو صدامو

همه چیزمو تو قلبم
پشت دیوارا گذاشتم
حتی عشقی رو که هر روز
به تو و عطر تو داشتم

نمی خواستم که بدونی
دلم این روزا چی می خواد
یا نگاه عاشق من
همه لحظه هاتو می پاد

نمی خواستم که بفهمی
دست سردم بی تو هیچه
می دونستم که جدایی
توی جاده سر پیچه

همه ترس من همینه
تو بدونی که می خوامت
بری و برام بمونه
فقط از عشق تو نامت

 

[ 25 / 3 / 1392برچسب:,

] [ 1:0 ] [ دخـــتـــر کـــاغــذی ]

[ ]

من همان ... (تقدیم به ...)

من همان قاب تهی خسته وبی تصویرم
كه برای تو وتصویر دلت میمیرم

 

[ 25 / 3 / 1392برچسب:,

] [ 1:0 ] [ دخـــتـــر کـــاغــذی ]

[ ]

من نمی‌فهمم چرا ...

من نمی‌فهمم چرا هیچ کس برنمی دارد بنویسد از مردهــا...
از چشم‌ها و شــانه‌ها و دستهایشــان
از آغوششان
از عطر تنشـان،
از صدایشــان...
پررو می‌شوند؟
خب بشوند.
مگر خود ما با هر دوستت دارمی تا آسمـان نرفته‌ایم؟
مگر ما به اتکــاء همین دست‌ها
همین نگاه‌ها
همین آغوشهـا، در بزنگاههای زندگی
سرِپا نمانده‌ایم؟...
من بلد نیستم در سـایه، دوست داشته باشم
من می‌خواهم خواستنم گوش فلک را کر کند.
من می‌خواهم
مَردَم
حتی اگر مردِ من هم نبود
دلش غنج بزند ازاینکه
بداندجایی زنـــی دوستش دارد.....

[ 25 / 3 / 1392برچسب:,

] [ 1:0 ] [ دخـــتـــر کـــاغــذی ]

[ ]

من نمی دانم ...

من نمی دانم این دلتنگی دلتنگی که می گویند چیست
همین حس ِ مبهم نفـس گیری
که دامن گیرمان می شود
وقتی چیزی را
کسی را
جایی جا گذاشته ایم
همان دلتنگی ست ؟!؟

[ 25 / 3 / 1392برچسب:,

] [ 1:0 ] [ دخـــتـــر کـــاغــذی ]

[ ]

من معتقدم که ... (تقدیم به ...)


من معتقدم که ما جوان می­میریم

مـابیـن زمـین و آسمـان می­میریم

لب­هـای مـن و تـو لالـه و لادن شـد

از هـم کـه جـدا کنندمان می­میریم

[ 25 / 3 / 1392برچسب:,

] [ 1:0 ] [ دخـــتـــر کـــاغــذی ]

[ ]