قصه از حنجره ایست که گره خورده به بغض
صحبت از خاطره ایست که نشسته لب حوض
یک طرف خاطره ها!
یک طرف پنجره ها!
در همه آوازها! حرف آخر زیباست!
آخرین حرف تو چیست که به آن تکیه کنم؟
حرف من دیدن پرواز تو در فرداهاست...
قرار نبود چشمای من خیس بشه
قرار نبود هر چی قرار نیست بشه
قرار نبود دیدنت ارزوم شه
قرار نبود که اینجوری تموم شه
قــــد بلــندم
امـا نــه آنقــــــدر
کــه ابرهـا را کنـار بزنـم
و سـر از کـــار خــدا در بیـــاورم
قبر منو خیلی بزرگ بسازین.... چون یه دنیا آرزو با خودم به گور میبرم.....!
کافی ست تو را به نام بخوان
تا ببینی لکنت، عاشقانه ترینِ لهجه هاست
و چگونه لرزش لب های من
دنیا را به حاشیه می برد
دوستت دارم
با تمام واژه هایی که در گلویم گیر کرده اند
و تمام هجاهای غمگینی
که به خاطر تو شعر می شوند
دوستت دارم با صدای بلند
دوستت دارم با صدای آهسته
دوستت دارم . . . .
و خواستن تو جنینی است در من
که نه سقط می شود
نه به دنیا می آید....
قصـــه با طعــــم دهان تو شنیـــدن دارد
خــواب،در بستـــر چشمان تو دیدن دارد
وقتی از شوق به موهای تو افتاده نسیم
دست در دست تو هــر کوچــه دویدن دارد
تاک، ازبوی تَنَت مست، به خود می پیچد
سیب در دامنت احســـــاس رسیدن دارد
بیــخ گوش تو دلاویزترین بـــاغ خــــداست
طعـــم گیلاس از این فاصله چیــــدن دارد
کودکی چشم به در دوخته ام...تنگ غروب
دل مـن شـــــوقِ در آغــــــــوش پریدن دارد
"بوسه" سربسته ترین حرف خدا با لب توست
از لب ســـرخ تــــو این قصـــــه شنیدن دارد...!
قلب عزیزخفه شو...!توی هر کاری هم دخالت نکن.همین که خون پمپاژ میکنی کافیه!اگر هم خسته شدی...اجباری نیس...
قصه از حنجره ایست که گره خورده به بغض
صحبت از خاطره ایست که نشسته لب حوض
یک طرف خاطره ها!
یک طرف پنجره ها!
در همه آوازها! حرف آخر زیباست!
آخرین حرف تو چیست که به آن تکیه کنم؟
حرف من دیدن پرواز تو در فرداهاست...
قطار می رود....تو می روی..... تمام ایستگاه می رود............
و من چقدر ساده ام که سالهای سال ،در انتظار تو
کنار این قطار رفته ایستاده ام
و همچنان به نرده های ایستگاه رفته تکیه داده ام
قصیده می شوم اگر تو تشنه ی شنیدنی!
به اوج می رسم اگر، تو بی قرار ِ دیدنی!
بیا که درهوای تو، از نو نفس تازه کنم!
بیا که این حماسه را با تو پُر آوازه کنم!
کابوس ِ گوش ها...صدای ِ رفتن است...لطفا از دور...نزدیک شوید...!!!
♥کـ ـآشـ مـــــے شـ ـد ...
یکــ لحظـ ـهـ جآیمــآنـ رآبآ همـ عوضـ کنیمـ ...
شآیـد تُــ میفهمیدے چهـقـدر بے انصآفے .
و منـ مـــــے فهمیـ ـدمـ چـ ـرآ
كنار تو در باران قدم می زنم
"چتــــر" برای چه؟!
خیـــــال كه خیس نمی شود
كاش میدانستی، بعد از آن دعوت زیبا
بهملاقاتخودت
منچهحالیبودم
خبردعوتدیدار، چو از راه رسید
پلكدل باز پرید
منسراسیمه به دل بانگزدم
آفرینقلبصبور،زود برخیز عزیز
قلبم را تا میکنم،
میگذارم لابلای صفحات کتاب!
تا دست نخورده بماند
برای زمانی که باز میگردی
راستی، موریانه بیداد میکند!
دیر نکنی!!!
کاش چشمانتــــــ اینجا بود
شبـــــم را خوش
روزم را به خیر می کـــــــرد . . . !
کاش حرف دل من هم
وقتی به گوشت میرسید
پیغام تحویل میداد